تنهایی در میان جمع

امیرعباس مهندس

هر بیان هنری یا شاعرانه منتج از تعامل یا همراهی تفکر و احساس است. همواره زندگی، عشق و مرگ دغدغه‌هایی هستند که هنرمند با آن‌ها مواجه بوده و واکنش آن در اثر هنری خود را نشان می‌دهد.

پیامد هر اثر نشان از افق نگرش هنرمند یا شاعر می‌باشد که مبین قائم به ذاتی اثر است. در این بیان و این‌که ذات هنر از ذهن جمعی گریزان می‌باشد امری بدیهی است. اصولن ذهن و یا ذائقه‌ی جمعی از عادت گریزی و شکستن رسم‌های تبیین یافته دوری کرده و این دقیقن سد و یا مانعی است در برابر خلاقیت، و خلاقیت در هنر یکی از الزام‌های شناخته شده و بایسته‌ی اثر هنری و پایه‌های شاعری می‌باشد.

شاکله ساختاری و معنایی هنر را می‌توان خلاقیت دانست و اگر اثر هنری و ادبی از عنصر خلاقیت و نونگریستن دور بوده و با آن بیگانه باشد محل تامل قرار نگرفته و فراموشی آن‌ دور از انتظار نیست. استفاده هر عنصر تکراری در اثر نام کلیشه را به خود می‌گیرد. همواره کلیشه گریزی با منظور داشت خلاقیت مانع از ایستایی هنرمند و نویسنده است.

این مهم دارای زیر مجموعه‌های آشنایی‌زدایی، تازه دیدن، و نشان دادن وجوهی دیگر از ارتباط عناصر توسط خالق اثر می‌باشد به عبارتی نشان دادن راه‌های نرفته با لحاظ اصل زیبایی‌ است که هنرمند و یا شاعر و نویسنده را در مقام یک آفرینشگر معرفی کرده تا امری به روز و زبانی متناسب با مخاطبی که می‌تواند از امروز فراتر برود داشته باشد. آفرینشی که به واسطه‌ی خیال‌پروری مرزهای ترسیم شده را با بهره‌گیری از دانش، اندیشه و عنصر زیباشناسانه‌ کنار زده تا خلق اثری درخور تامل نتیجه دهد.

شعر کوتاه به واسطه‌ی امر سهل و ممتنعی که دارد برای دور نشدن از جایگاه خلاقیت حساس است. زمانی ارزش این حساسیت بیشتر درک می‌شود که توجه داشته باشیم این بیان هنری با تعاریفی هم‌چون شعرک، طرح، هایکو، فلاش فیکشن، خسروانی، لاسکوی، دایتی، واسونک، سه خشتی و…. حتا کاریکلماتور نزدیک است.

هر چند هایکو به علت بافت و مشخصه‌های تعریفی و لحاظ امر ایجاز بیانی ویژه می‌باشد. گذشته از فرم و لزوم تصویری نوشتن هایکو، آن‌چه بیشتر در این‌گونه سرایی می‌توان به آن اشاره نمود روح هایکو است که گاهی به فلسفه، عرفان و وارستگی تعبیر شده است.

بیان مسائلی که ساده می‌نمایاند در چند کلمه روایتی می‌شود از حقیقت زندگی و جهان‌بینی هایکوسرا که با خلاقیت دیگرگونه نگریستن را نشان داده و یادآوری می‌کند که می‌توان به همه دیدنی‌ها نگاهی نو داشت. به عبارتی کلام سهراب سپهری به ذهن متبادر می‌شود که حتا زاغچه‌ی لب یک مزرعه را جدی بگیریم. و می‌توان مجذوب باغچه شدن را از الزامات شاعری دانست.
سه مجموعه.ی شعر کوتاه در فرم هایکو با عناوین یک هفته هایکو، هر دو برای باریدن و برایت بهار آوردم. از محمد رضا خدمت بیشتر تلاش در جهت بیان احساسی منتج از روابط اجتماعی، طبیعت نگری سراینده، عشق و تنهایی‌هایی که خاطره و یادها را به دنبال دارند می‌باشد.

گاه یک نوشته‌ی کوتاه اگرچه مستقیم اشاره به رخدادی نمی‌کند اما خواننده به فاجعه‌ی در پس اتفاق نشان داده شده رسیده و از آن می‌لرزد: ناتمام ماند‌‌/ خنده‌ی شکوفه‌های سیب/ در بازی بچه‌ها (هر دو برای باریدن ص۱۳) که این خنده و بازی به ظاهر کودکانه خبر از مرگ شکوفه سیب، تمام شدن بهار یا دل‌شکستگی باغبان داشته و امری آشنا و گذرا است و بارها و بارها اتفاق افتاده و باز هم رخ خواهد داد بازی‌ای خوب است که گرفتن لبخند و زندگی دیگری را در پی نداشته باشد.

اگرچه در هایکویی دیگر خدمت نوشته: با لبخندی ناتمام/ بر آب می‌روند/ شکوفه‌های سیب (ص۱۷ همان) سراینده خبر نمی‌دهد که فاجعه‌ای را بیان می‌دارد. او دل‌واپس شکوفه‌ها و یا نگران زندگی‌هایی است که به هر عنوان گرفته شده و می‌شود. در نگاهی کلی‌ و تعمیم‌پذیر می‌توان به رخدادی بسی وحشتناک‌تر ارجاع داده و خوانش نمود و این مهم از ویژگی‌های کلام است که خلاقیت عنصر بدیهی آن سخن می‌باشد.

در خوانشی متفاوت این را نیز می‌توان استنباط نمود که گاهی بازی‌هایی به گرفتن زندگی منجر می‌شود.‌ حالا خواه توپ بازی باشد یا بالاتراز آن برسد به جنگ‌های خانمان‌سوز. این نگرش در جایی دیگری نمود بارزتری می‌پذیرد: در شلوغی جنگ/ شکوفه داد/ درخت گیلاس (ص ۲۳ همان)

سریع‌ترین چیزی را که در این کلام پاردوکسیکال به ذهن متبادر می‌کند پایان و یا جایگزینی جنگ با رویش و زندگی دوباره است. جنون جنگ در برابر زندگی و زیبایی، و دیگری هولناکی وحشتناک جنگ در برابر زیبایی امید. در نگاه محمدرضا خدمت زندگی همواره جریان دارد اگر گاهی ما به آن بی‌اعتنا باشیم اگرچه بعضی چیزها در نگاه ما بیهوده باشد ولی برای وی همه چیز علت داشته و هرچیز اهمیت خود را دارد: این‌جا که کسی نیست/ برای که می‌خواند/ جیرجیرک (ص۸۰ همان)

از الزام‌های شاعرانه سرودن و خصوصن هایکو نوشتن، نو نگریستن به حوادث، اتفاق‌ها، طبیعت، مناسبات و حتا اجزاء و اشیاء دانسته‌اند. به صورت معمول هایکوسرا چنان جزیی از طبیعت می‌شود که خویش را فراموش می‌کند. در سه مجموعه‌ای که نشر اما از محمدرضا خدمت چاپ و منتشر کرده این شاخصه به خوبی عیان است. وی در هایکویی نوشته: هایکوی اول و دوم/ حالا سوم/ دیگر تنها نیستم(ص۳۵ همان)

در نگاه ابتدایی بیان هیچ‌چیز خاصی نیست مگر تنهایی، اما با اندکی تامل خواننده با دنیای غیر منتظره‌ای مواجه می‌شود که علاوه بر تنهایی، عرفان شرق را مشاهده می‌کند. مگر نه این است که روح هایکو همراهی و یکی شدن با طبیعت است و مگر نه آن است که در عرفان شرق عارف و یا هایکو سرا تمام تلاشش دریافت آن پنهان در لحظه، در طبیعت و در روح اشیاء می‌باشد، به عبارتی با گذر از این چند سطر، اگر به گونه‌ای دیگر ببینیم حجم تنهایی شاعر چه سنگین و وسیع و طولانی است که با هایکویی، پر می‌شود.

به عبارتی دیگر گوینده برای جبران یا مرتفع نمودن نیاز خود به هایکو پناه برده است. سخن رودکی به ذهن متبادر می‌شود: با صد هزار مردم تنهایی/ بی‌صد هزار مردم تنهایی و یا جناب سپهری به صورت واضح و شفاف گفته: آدم این‌جا تنهاست/ و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری. در این نوشتار قصد بر همسانی اندیشه و افکار محمدرضا خدمت با عرفان شرق دور نیست اما مخاطب می‌تواند از وجوه مشخص و آن‌چه به بیان آمده برداشت خود را داشته باشد. در کلامی می‌شود به خلاقیت خدمت اشاره داشت، خلاقیتی که به آفرینش می‌رسد و هنر و هر اثری که ریشه در خلاقیت داشته باشد کلیشه‌شکن و عادت گریز همواره آفرینش است.


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *