در ستایش اسطوره‌های صبوری

صادق صدقگو

جنس «اردیبهشت» برای همه ما کاشانی‌ها از یک نوع نیست. اگر برای سایه نشین‌ها و در ساحل نشسته‌ها، نام اردیبهشت یادآور شمیم گل محمدی و نفس‎های عمیق است، رسول و مجید دقیقاً از همان روز نخست اردیبهشت، نفس کشیدن دیگر برای‌شان «مُمِدّ حیات و مُفَرّح ذات» نبود و سالها در حسرت یک نفس کشیدن ساده و راحت مانده بودند.

هر دو از نیروهای مهندسی-رزمی جنگ بودند که به مقر ستاد پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی استان اصفهان به فرماندهی سردار سرلشگر جهادگر شهید حاج علی فارسی اعزام شده بودند. رسول از جهاد سازندگی خمینی شهر و مجید هم در 24 بهمن 1364 از جهاد سازندگی کاشان، خود را به منطقه عملیاتی والفجر 8 (اروندکنار و فاو) رسانده بودند اما از اول اردیبهشت 1365، سرنوشت این دو نفر به نوعی با هم پیوند خورد و مسیر زندگی شان تغییر کرد.

بعد از بمباران شیمیایی منطقه توسط هواپیماهای عراقی، رسول و مجید به دنبال راهکاری برای نجاتِ جانِ سایر رزمندگان بودند. رسول که بدون ماسک بود، چفیه‌اش را خیس کرد و جلو صورتش گرفت و سوار بر لودر شد. مجید هم با ماسک، به عنوان راهنمای مسیر، در کنار او ایستاد و عازم نی‌زارها شدند تا بمب شیمیایی را با خاک دفن کنند.

آن‌ها دست از جان خود شستند و جانِ هزاران رزمنده مستقر در سایر موقعیت‌ها و مقرها را نجات دادند و کلماتی مثل «فداکاری»، «ایثار» و «از خودگذشتگی»را تا ابد در توصیف این حرکت خود، عاجز و قاصر گذاشتند!

قهرمان‌های داستان ما،  به دلیل مصدومیت با گاز خردل (شیمیایی) از نواحی چشم، ریه و پوست ؛ به بیمارستان حضرت فاطمه‌زهرا (س) در 30 کیلومتری جنوب آبادان و سپس با قطار به تهران اعزام شدند. رسول صادقیان ردانی به دلیل مصدومیت شیمیایی شدید، بارها بستری و تحت درمان قرار گرفت و نهایتاً در 15 خرداد 1371 در بیمارستان  الیزابت در شهر رکنیکهاوزن آلمان به شهادت رسید.

مجید عبدلی هم در 19 آبان 1403 پس از تحمل نزدیک به چهل سال درد و رنج ناشی از مجروحیت شدید با گاز خردل، از بیمارستان ساسان تهران بال در بال ملائک گشود و در کنار دوستان شهیدش به آرامشی ابدی رسید. 

اگر برای نسل ما از ایثار «ریزعلی خواجوی‌»ها و «دریاقلی سورانی»‌ها در نجات جان هموطنان ما گفته‌اند، باید برای نسل آینده از حماسه شهیدان «رسول صادقیان» و «مجید عبدلی» روایت کرد. 

روایتی از زندگی و زمانه این اسطوره‌های صبوری، جان‌بازی و شکوری که حکایت مظلومیت نیروهای پشتیبانی و مهندسی جنگ جهاد سازندگی و غریبی در قربت آنهاست، حکایتی که سندی ماندگار بر عزّت و شرافت سنگرسازان بی سنگر و ترجمه ا‌ی مفهومی و تجربی از «الگوی زیست مسلمانی» در دوران امروز است.


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *