نقدی بر نقاد / کمی شوخی کمی جدی:*

نقد، تحمل، احترام، گذشت، گفتگو و شادی در کنار هم خوش است

قد و قامت «حسین قطنی باف» به عنوان یک فعال رسانه کاشانی در حد و اندازه بررسی و نقد آثار کشوری است. به خصوص صدا و سیما. جایی که کار می‌کند و حقوق می‌گیرد. چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است. مگر می‌شود آدم از جایی حقوق بگیرد و نسبت به آن بی‌تفاوت باشد. به خصوص شخص ایشان که آنچه خوبان همه دارند، همه یک‌جا دارد؛ متعهد است. متخصص است، رسانه‌ای است. با تجربه است، دلسوز است، پیگیر است و به زبان خودمان سمج است. تا فیها خالدون چیزی را در نیاورد دست از جانش نمی‌کشد.

نقد تولیدات صدا و سیما از نان شب واجب‌تر است. این‌روزها خیلی‌ها نه تلویزیون می‌بینیند نه رادیو گوش می‌کنند. نه این که همه برنامه‌هایش بد باشد. کار خوب هم دارد ولی یک وقت وسط حیص و بیص برنامه‌هایش یک کار بی‌کیفیت و جلف توی دامن مخاطب می‌گذارد و حال آدم را خراب می‌کند. مثل گاو هفت من دوش است همه‌‌ی زحمت‌ها را که کشید با یک کار نامناسب لگد زیر آن می‌زند. این‌جوری تو ذوق آدم می‌‌خورد. آدم بدش می‌آید و از رسانه زده می‌شود. کار رسانه حساس است. خیلی باید دست به عصا رفت. حرفه‌ای کار کرد. هزارتا ملاحظه دارد تا مخاطب زده و رانده نشود.

بعضی از برنامه‌هایی هم که تعدادی مخاطب دست و پا کرده به کارهای سطحی و به قول رسانه‌ای‌ها «زرد» آویزان شده است. به مسابقه و شبه‌قمارهایی روی آورده است تا مخاطب را پای تلویزیون نگه دارد. به استفاده ابزاری از چهره‌های هنری دست زده است. این برنامه‌ها هرچند مخاطب خودش را دارد ولی با کارهای فاخر و حرفه‌ای که حرفی برای گفتن داشته باشد فرسنگ‌ها فاصله دارد.

من از آمار طرفدار و تماشاچی و مخاطب صدا و سیما بی‌خبرم و اطلاع دقیقی ندارم؛ آنچه مسلم است خیلی وقت‌ها برای دیده شدن دست به دامان شبکه‌های اجتماعی و تبلیغات محیطی شده است. بنر بزرگی عَلم کرده‌اند که فلان برنامه در فلان ساعت پخش می‌شود. یا در کانال یا شبکه اجتماعی اطلاع‌رسانی کرده‌اند. بالاخره خوش‌مان بیاید یا نیاید این چیزها نشان از ضعف رسانه دارد. نشان می‌دهد رسانه نتوانسته است با این همه هزینه و دنگ و فنگ جای خودش را باز کند و دیده شود.

از فیلم‌های سینمایی و سریال‌ها هم نگویید و نپرسید. بعضی‌ها آنچنان زردِ زرد است که بلانسبت آب از زیر آن راه افتاده است. اگر روزی در اتوبوس یا جایی مجبور به دیدن آن بشوید خیلی عذر می‌خواهم، حالتان بهم می‌خورد. آدم از خودش می‌پرسد واقعاً برای این چیزها پول و سرمایه ملی خرج شده است؟ انرژی هزار نفر عامل و دست‌اندرکار تهیه و تولید و پخش صرف شده تا وقت مردم را بگیرد آن وقت حرفی هم برای گفتن نداشته باشد. این چیزها را که آدم می‌بیند جای خالی آقای «حسین قطنی باف» احساس می‌شود تا دست به قلم شده و آسیب‌های آن را به مدیران بالادستی گوشزد کند. شاید هم کرده است و ما بی‌خبریم.

ممکن است بفرمایید دلبستگی به دیار باعث شده است که ایشان با وجود حضور در صدا و سیما بی‌خیال آن شده و چشم از کاشان برندارد. خوب است و خیر است ولی خدایی من کسی را سراغ ندارم که این توان را داشته باشد. حضور جدی، مستمر و پیگیر در همه‌ی گروه‌ها و صفحات شبکه‌های مجازی کار سخت و طاقت‌فرساست. گفت و گو با تک‌تک کاربران و پیگیری همه‌‌ی اتفاقات. بعضی از رفقا کمی شوخی کمی جدی می‌گویند شاید این هم نوعی کار سازمانی است. خدا بهتر می‌داند. به نظر می‌رسد وقتی همه خسته شده و پی کارشان رفتند خودش با خودش – با دو نام کاربری – گفت‌وگو کرده و بازار گرمی می‌کند. آنچه مشهود است وقتی سوزن پیگیری ایشان گیر کند دمار از روزگار طرف در می‌آورد. حالا‌حالا‌ها ول‌کن ماجرا نیست. نمونه‌ی آن نقد کارهای آقای «وحیدرضا صادق‌پور» است.

آقای صادق‌پور خیلی‌وقت است در کاشان برنامه اجرا می‌کند. همه‌ی کاشانی‌ها کم و بیش با برنامه‌هایش آشنا هستند و شاید یکی دو بار یا بیشتر پای آن نشسته‌ و خندیده‌اند. حتماً لذت برده‌اند. مستحضرید فقط املای نوشته نشده غلط ندارد. کسی که همیشه و آن هم به صورت زنده برنامه اجرا می‌کند. تئاتر بازی می‌کند و خودش را در منظر همگان قرار داده است قطعاً بی‌خطا و ‌اشکال نیست. عیبی ندارد. همه‌ی ما خطا می‌کنیم. بعضی‌ها در خفا و هنرمندان در پیدا. آنچه مهم است نحوه‌ی مواجهه با آن است.

یک سال پیش که «داماد خوش شانس 2 » روی صحنه رفته بود یکی از همکاران رسانه‌ای نوشت: «تماشای یک نمایش شاد و خنده‌دار آن هم با هنرمندان بومی شهر، در وانفسای اوضاع ناجور اقتصادی و اخبار بد اختلاس و بر فنا رفتن آب و خاک این مرز وبوم توسط مسئولین ناکارآمد، می‌تواند اندکی از شدت و سختی این روزها بکاهد و اندکی «آندورفین» و «سرتونین» خونمان رونقی بیابد.» و ادامه داد این نمایش این خوبی‌ها را دارد و این بدی‌ها را هم دارد.

یکی دو ماه پس از آن اجرای «علاالدین و چراغ جادو» را نقد کرد و نوشت: «نوشتن این نقدنامه برای هنرمندان عزیز و دوست داشتنی شهرم، خصوصاً وحیدرضا صادقپور، برایم دشوار است. چرا که در این وضعیت بحران‌زده و بی‌ثباتی اقتصادی حاکم بر کشور می‌طلبد که شهروندان به بهداشت روان خود هم بها بدهند و چه بهتر که ساعتی با تماشای این نمایش طنز از شدت فشار روانی که بر دوش همه سوار است، کم کنیم. حقیقتا هم قهقهه و خنده از لب تماشاچیان محو نمی‌شد. این جریان ممتد ادامه دار است و یادداشت حاضر چیزی از ارزش کار این هنرمندان کم نخواهد کرد، اگر که به این چند نکته توجه کافی داشته باشند.» و نکاتی را برشمرد.

وی در مطلب دیگر با عنوان «عتیقه‌های کاشونی، شوخی زشت با زنان‌» تحملش تمام شد و نوشت: «نقدهای جدی به متن نمایش وارد است که لازم است در نهادهای مربوطه رسیدگی شود.» وی ادامه داد:‌ «در اجرای خوب و جذاب هنرپیشه‌ها هیچ تردیدی نیست ولی دلیل نمی‌شود که از کنار اشکالات فاحش و دیالوگ‌های زشت و نامأنوس و حرکات اروتیک بازیگران عبور شود!»

نویسنده در این یادداشت به نظر فرد کارشناس دیگری اشاره کرده و می‌گوید: «یکی از تماشاچی‌های خانم که دانش‌آموخته‌ی جامعه‌شناسی و روزنامه‌نگار است، ذیل صفحه‌ی اینستاگرامی یکی از بازیگران نظر شخصی خود را نوشت که متأسفانه توسط آقای بازیگر حذف شد! وی معتقد است: از زحماتی که برای شاد کردن دل مردم می‌کشید، ممنونم. ولی به محتوای تئاتر عتیقه‌های کاشان نقد دارم. حجم شوخی‌های جنسی واقعاً زیاد است، من که با دوست هم‌جنسم برای تماشا آمده بودم واقعاً خجالت کشیدم، نوع نگاه جنسی و ابزارگرایانه به زن هم همینطور. به نظرم بهتر است از یک نویسنده حاذق و حرفه‌ای برای کارهایتان استفاده کنید. حیف است هنر شما به ابتذال کشیده شود. واقعاً به عنوان یک خانم به خاطر بعضی شوخی‌ها خجالت کشیدم. ولی اجرای شما و سایر همکاران فارغ از محتوا عالی بود. موفق باشید.»

«وحیدرضا صادق‌پور» در پاسخ به این نقدهای مطرح شده در صفحه‌ی اینستاگرام خود پاسخ داد و گفت: «پروژه زمین زدن یک گروه هنری در چند سایت و کانال خبری محلی مدتی است آغاز شده است. حتماً از اراجیفی که در قالب نقد از کارهای هنری کاشانه در یک سایت محلی منتشر شده است پیگیری خواهم کرد. نگاهی به تیترهای نقد این خانم نشان می‌دهد هدفی جز نقد سالم و سازنده دارد و تمام تلاش خود را به کار گرفته است تا به بهترین شکل تخریب کند. این حد سیاه نمایی و این که می‌خواهد نهادهای مختلف را در مقابل یک گروه هنری با سابقه قرار دهد و اصرار می‌کند که پیگیری کنند نشان می‌دهد بسیار خرسند خواهد شد کار ما تخته شود. در مورد تک‌تک موقعیت‌های طنز دفاعیه دارم ولی نه در قالب کامنت عمومی بلکه حاضرم حضوری گفت‌وگو کنیم. این که شما از شوخی ما برداشت جنسی کرده‌اید این به ذهن شما بر می‌گردد و باید در افکار خود تجدید نظر کنید. زن‌پوشی یک گونه کمدی است. کمدی لهجه هم یک گونه کمدی است. اگر زن‌پوشی و لهجه را بگیرید کمدی شکل نمی‌گیرد مثل این است که انتظار داشته باشید خانه بدون ستون بسازید. ستون این نوع کمدی لهجه و زن‌پوشی است. اگر دوستان شما می‌توانند با لهجه بخندانند این گوی و این میدان. با تخریب در یک سایت محلی نمی‌توانید گروه ما را به حاشیه ببرید.»

در اینجا چند پرسش مطرح است. دوستانی که در حمایت آقای صادق‌پور دست به قلم شده و مطلب نوشته‌اند در خصوص این تفکر و مواجهه با یک نوشته یا یادداشت – با هر نیت – چه نظری دارند؟ آیا تأیید می‌کنند؟ آیا آن را در راستای غنای فرهنگ و هنر منطقه و کاشان می‌دانند؟ آیا آن را در چارچوب گفت و گو قرار می‌دهند؟ چیزی که خود آقای صادق‌پور به آن اعتقادی نداشته و در صفحه شخصی خود در اینستاگرام می‌گوید؛ «من برای دلم کار می‌کنم. نه برای مردم که منتی بر سرشان بگذارم. نه برای ارتقای هنر و نه برای اعتلای فرهنگ…. و نه برای شهرم… هرکس هم بگوید برای اینها کار می‌کند دروغگوی بزرگی است. با قوت می‌گویم و حاضرم اثبات کنم. من برای دلم کار می‌کنم. حال داخل دلم چه می‌گذرد و چه عشقی را دنبال می‌کنم، بماند.»

هنرمند هر روز و هر ثانیه در معرض دید است. کارهایش نقد می‌شود. تحلیل می‌شود. بررسی می‌شود. قضاوت می‌شود. در حالت بدبینانه؛ تخریب می‌شود. همه‌ی این چیزها هست. از طرف دیگر خودش و کارش با مردم سر و کار دارد. با فرهنگ و هنر سر و کار دارد. با آموزش مردم سر و کار دارد. این موضوع زمانی جدی‌تر می‌شود که با حوزه‌ی کودک و نوجوان سر و کار داشته باشد. هر حرفی، هر حرکتی، هر ایماء و اشاره‌ای و حتی لباس پوشیدن، نگاه کردن و هر چیزی می‌تواند اثری جدی بر لوح سفید ذهن کودک گذاشته و ماندگار شود. فرزندان ما تماشاگر همه‌ی این چیزها هستند. شایسته است نقطه به نقطه‌ی کارهای هنری نقد و تحلیل شود. شایسته است با دقت بیشتر و پس از بررسی و تایید کارشناسان حوزه‌های مرتبط نمایش داده شود. چه خوب است شخص هنرمند از کارشناسان روان‌شناسی و جامعه‌شناسی برای بررسی بیشتر کارهایش دعوت کرده و دائم با آنان در تماس باشد. چه خوب است به جای بگو و مگوهای دونفره و چندنفره در گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نتایج این بررسی‌های علمی و فنی را منتشر کند. البته همه‌ی اینها مستلزم آن است که تحمل و بردباری خود را بالا برده و در مسیر درست گام برداریم. البته جای خالی گروه‌های حرفه‌ای تولید و بررسی محتوا در مجامع علمی، دانشگاهی، فرهنگی، اداری و دینی کاشان به شدت محسوس است و نقد رسانه‌ای کارهای انجام شده به معنای رفع مسئولیت این گونه مجامع نیست.

اعتقاد شخصی من آن است نقد به هر شکل و صورت مغتنم است تا خودمان را محک بزنیم. بررسی کنیم. مرور کنیم. چیزهای خوبش را گرفته و به درد نخورهایش را دور بریزیم. حال این نقد از شمال تهران و توسط  «حسین قطنی باف» باشد یا جنوب کاشان و توسط نگارنده انجام شود. مطمئن هستم و به شما اطمینان می‌دهم از به‌به و چهچه چیزی در نمی‌آید. تعریف‌ها به مراتب خطرناک‌تر از نقدها و حتی تخریب‌هاست. بیشتر آدم را به اشتباه می‌اندازد.

کسی که دست به قلم شود یعنی جامعه‌اش را دوست دارد. برای آن دغدغه دارد. برایش مهم است. بی‌تفاوت نیست. فکر می‌کند نوشته‌اش می‌تواند مفید باشد. اگر نه، حال و حوصله‌ای نمانده است. جناب صادق‌پور هم در صفحه‌اش به نوعی در واکنش به عدم پوشش رسانه‌ای یکی از کارهایش به این موضوع اعتراف کرده است: «رسانه‌های بومی کاشان یک خط برای اجرای من کار نکردند. در روزگاران قدیم خبرنگاران به دنبال خبر می‌دویدند ولی حالا توقع دارند خبر را درِ منزل آورده و تقدیم کنند، شاید منت گذاشته و منتشر کنند.»

هرچند خبر می‌رسد این دو عزیز گرانمایه با گفت و گو با تفاهم رسیده‌اند. خیر است و مبارک است. ولی فراموش نکنیم فرهنگ و هنر و مباحث مرتبط به آن امری شخصی و فردی نیست که با یک یادداشت شروع شود و با توئیت به پایان برسد. چیزی است که همه‌ی جامعه متأثر از آن است. شایسته است همواره ضمن احترام متقابل و دوستی و محبت، گفت و گو کنیم، نقد کنیم و اشکالات همدیگر را گوشزد کنیم. چه خوب است. همدیگر را تحمل کنیم. به هم احترام بگذاریم. همدیگر را ببخشیم و در کنار هم شاد باشیم و بخندیم.

انتظار می‌رود این عزیز گرانمایه و هنرمند گرانقدر نیز همانطور که در نمایش و تئاتر خنده‌رو، بذله‌گو، شوخ طبع و منعطف است در دنیای واقعی هم بخندد، سخت نگیرد. منعطف باشد. نقد همکاران را بشنود و بررسی کند. چه عیبی دارد اعلام کند همه مرا نقد کنید. چه عیبی دارد اعلام کند من نیاز به تشویق، حمایت و هشتک‌های حمایتی شما ندارم. من به نقد شما نیاز دارم تا کارم بهتر و بهتر شود. کارشناس و غیرکارشناس. هرکس نمایش من را می‌بنید بالاخره به حسی می‌رسد. آن حس را به من انتقال بدهد. می‌خواهم حس خوب شما را بیشتر کنم و حس بد شما را کمتر. حساسیت‌های درست یا نادرست همه را بشناسم و به آن احترام بگذارم. حتی کسانی که خدای ناکرده غرض و مرض دارند. سیاسی هستند یا می‌خواهند سیاسی‌کاری بکنند. حتی به دنبال تخریب من هستند. من همه‌ی شما را دوست ‌دارم. برای همه‌ی شما احترام قائلم. می‌خواهم شما را بخندانم. می‌خواهم شادتان کنم. می‌خواهم وجود همه‌ی شما را لبریز از شادی کنم.

* عبدالمجید رفیعی برزکی – روزنامه‌نگار


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *