لتّو؛ جشن مسگران کاشان

محمدمهدی نجفی

به گزارش پایگاه خبری اهل کاشانم، یکی از جشن‌های قدیمی صنف مسگران کاشان که تا هفتاد هشتاد سال پیش در نیمه تیرماه فصل تابستان برگزار می‌شده، جشن لتو بوده است.

سال‌ها پیش که انواع و اقسام ظروف تفلون، آلومینیومی، روی و پلاستیک و از این قبیل وجود نداشت و استفاده از آن‌ها معمول نبود، ظروف مسی یکی از کالاهای ضروری و پرکاربرد بود که متقاضی و خریدار زیاد داشت و در اغلب خانه‌ها پیدا می‌شد.

در گذشته نیاز مستمر و همیشگی به ظروف مسی موجب رونق و گسترش حرفه مسگری شده بود که کار آن ساخت انواع و اقسام ظروف و سایر تجهیزات با مس بود. در اغلب شهرهای تاریخی بازارها و تیمچه‌هایی مختص این حرفه وجود داشت که به اسم مسگرها معروف بود. 

در بازار کاشان نیز بخش قابل توجهی از راسته بازار به فعالیت این صنف اختصاص داشت که تا امروز به بازار مسگرها موسوم است. نقل شده که بازار مسگرهای کاشان در زمان اوج خود در اواخر قاجار بیش از ۱۲۰ دهانه دکان فعال داشته و ۲۰۰۰ نفر در آن شاغل بوده‌اند. 

یکی از جشن‌های قدیمی صنف مسگران کاشان که تا هفتاد هشتاد سال پیش برگزار می‌شده، جشن لتو بوده است. ریشه و معنای این کلمه چندان مشخص نیست. گروهی از صاحب نظران معتقدند که از کلمه لت به معنای کوفتن، تعطیل کردن، لطمه خوردن و وازدگی آمده است.

این جشن در نیمه تیرماه و در اوج گرمای کاشان برگزار می‌شد. تعدادی از پیشکسوتان صنف در منزل رئیس صنف مسگرها که هفتاد هشتاد سال پیش حاج محمد حسن مسگر بوده جمع می‌شدند و روز و زمان برگزاری لتو را مشخص می‌کردند. غیر از این چند نفر هیچ کس از روز لتو اطلاع نداشت.

نقل شده که چند روز قبل از برگزاری مراسم، از طرف صنف، آفتابه و لگن مسی گران قیمتی به فراش‌باشی اهدا می‌شد تا حاکم مانع و مزاحم این جشن نشود، و تخطی از قوانین و بی‌نظمی را نادیده بگیرد.

در روز موعود، درحالیکه همه به روال هر روز مشغول کار و کاسبی بودند، مراسم لتو از دکانی که تعیین شده بود شروع می‌شد. ظرف آب کثیفی را به آن دکان می‌ریختند. بازار غلغله و هیاهو می‌شد. ظرف‌های آب را از هر دکان به دکان روبه‌رو و به سر و صورت یکدیگر می‌ریختند.

بلافاصله مسگرها سر و صورت خود را سیاه می‌کردند، دکان‌ها را می‌بستند و با چوب و چماق و چکش و کاسه مسی به طرف بازار بزرگ سرازیر می‌شدند. عده‌ای با چوب روی ظرف‌ها می‌زدند و با سر و صدای فراوان و هلهله به سرای گمرک که حجره حاج محمد حسن مسگر در آنجا بود، می‌رفتند.

مسگرها برای شوخی و تفریح آب حوض سرای گمرک را به هم می‌پاشیدند، یا در آب می‌پریدند و خزه‌های حوض را به سر و صورت هم می‌مالیدند. بعد از اینکه رئیس صنف از آن‌ها پذیرایی می‌کرد و به آن‌ها هدایایی می‌داد، دسته مسگرها با آن سر و وضع به بازار بزرگ می‌رفتند.

سایر اصناف از ترس اینکه مبادا دسته مسگرها اذیتشان کنند هر کدام هدیه‌ای به آن‌ها می‌دادند. در این میان اگر یکی از کسبه بازار با یکی از مسگرها دلخوری داشت، حالش زار بود. مسگرها به دکانش می‌ریختند و همه چیز را به هم می‌زدند. از آنجا که این آشوب جزیی از مراسم جشن بود، کسی نمی‌توانست شکایتی بکند.

فروشندگان لبنیات دل خوشی از لتو نداشتند، چون مسگرها دنبال تغار ماست می‌گشتند تا آن را به سر و صورت یکدیگر بمالند. جلوی دکان‌ها اشعار طنزآمیز و رکیک می‌خواندند. آب حوض کاروانسراها را به یکدیگر می‌پاشیدند. گاهی دست و پای تجار را می‌گرفتند و اگر متعهد به پرداخت مبلغی نمی‌شدند، آنها را در آب می‌انداختند.

در این روز تمام قواعد و رسوم از بین می‌رفت. احترام ریش سفید و استاد بی‌معنا می‌شد. مسگرها برای هر صنف اشعار طنزآلود و رکیکی داشتند که هر ساله جلوی دکان‌های اصناف دیگر بصورت جمعی می‌خواندند و هیچ کس جرات نداشت به آن‌ها اعتراض کند.

دسته مسگرها بعد از گذشتن از بازار با همین وضع به دارالحکومه می‌رفتند. آب حوض آنجا را نیز بیرون می‌ریختند و سر و صورت را در آب می‌شستند. حاکم از آن‌ها پذیرایی می‌کرد و به آن‌ها هدایایی می‌داد. مشکلات آن‌ها را می‌شنید و قول مساعدت می‌داد. گاهی تعدادی از زندانیان را می‌بخشید و آزاد می‌کرد.

سپس به طرف فین می‌رفتند که روستایی خوش آب و هوا در نزدیکی کاشان بود. در چشمه سلیمانیه فین آب‌تنی می‌کردند و یک روز را در باغ فین می‌گذراندند تا خستگی کار را از تن بیرون کنند. مسگرها پس از بازگشت به شهر با پولی که از این مراسم جمع می‌شد، در مسجد عمادی واقع در اول بازار مسگرها چند روز روضه‌خوانی می‌گرفتند.

نقل شده که این مراسم حدود ۲۰ روز بازار مسگرها را از کار باز می‌داشت و تا اوایل سلطنت رضاشاه در این شهر مرسوم بوده که با مخالفت و ممانعت شهربانی وقت به تدریج متروک و فراموش می‌شود. گفته‌اند کارگران مسگری در این چند روز تمام حقوق خودشان را مثل روزهای دیگر از صاحب دکان می‌گرفتند و به اصطلاح امروزی مرخصی با حقوق داشته‌اند.


    آرزو دیندار
    (0) (0)

    آرزو دیندار

    تیر 16, 1402

    چه رسم بدی! شایدم به خاطر این بوده که مردم درآن زمان تفریح دیگه ای نداشتن

دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *