(نگاهی به سازه حمید صادق‌زاده در گالری زورخانه دانشپور مرداد ۱۴۰۲)

درختی به جای فریاد

امیرعباس مهندس

به صورت معمول هر فرد پاسخ‌گوی حیات خویشتن است و اگر هنرمند را فردی برگزیده بدانیم وی همواره علاوه بر حیات خویش در مقام پاسخ‌گویی به اجتماع نیز قرار دارد. به عبارتی او الزام یا تعهدی خود خواسته دارد به حیات معنوی به جامعه و به آینده پاسخ‌گو باشد. چرا که پیامد برگزیدگی همین الزام است.

 هنرمند اگرچه فرزند زمانه‌اش خوانده شده اما همواره پیش‌تر از جامعه خود در حرکت بوده، یعنی افق دید وی فرداست و او نه این‌که آینده را حدس بزند بلکه در فردا زندگی می‌کند. با چنین پیش‌فرض است که می‌توان عنوان نمود هنرمند با پتانسیل و مشخصه‌های درونی آشنا، مکان را به فاعلیت و در مقام کنش فراخوانده و واکنش حاصله منجر به ایونتی مورد نظر و محل تامل می‌شود. آینده‌نگری هنرمند هشدار است. مشخص می‌باشد سویه‌ی دیگر هشدار اعتراض است. چون هر فردایی مخاطره‌انگیزتر از امروز و دیروز می‌باشد حداقل این امر در جهان سوم و خاورمیانه امری بدیهی بوده و آن‌چه در این راستا به طبیعت روا می‌شود اتفاق مسجل جهانی است. 

با این لحاظ که هر آفرینش‌گر به علت احساس مضاعف و التزام به اخلاق و وفاداری به طبیعت سکوت را برنتابیده و همواره سعی در ترسیم و رقم‌زدن شرایطی دارد که اتوپیای مورد نظرش را به منصه‌ی خوانش قرار می‌دهد. ساخت و تدارک آرمان شهری که او در و از خودش ساخته و شروع نموده و تلاش دارد بتواند با داشته‌هایش که گاه حتا نداشتن است آن محقق کند. هر چند بارها سخن رفته که نارضایتی از شرایط تحمیل شده هیچ رهنمونی به دنبال نخواهد داشت و هنرمند اگرچه سرگردان، پیوسته دنبال رهیافتی برای پرسش‌هایی است که با آن‌ها درگیر بوده و به هر نیت به صورت‌های گوناگون مطرح می‌کند، اما از جایگاه و مقام هشدار فراتر نمی‌رود. 

سازه‌ی حمید صادق‌زاده در گالری زورخانه‌ی دانشپور روایت یا هشداری است تکان‌دهنده که به شکلی ساده به بیان آمده است. از آن‌جایی که درخت امری اساطیری معرفی شده و دارای مضامینی نمادین بوده بسیار سخن رفته است. میرچا الیاده هفت تفسیر برای درخت نقل و مشخص کرده که در بیانی می‌‌گوید‌: درخت از نیرویی مقدس سرشار است بدین علت که قائم است، رشد می‌کند، برگ‌هایش را از دست می‌دهد و دوباره آن‌ها را به دست می‌آورد، در نتیحه بارها می‌میرد و باز زاده می‌شود. 

در این‌جا با ذکر نماد زندگی، بالندگی، ارتباط دهنده سه سطح جهان با یکدیگر ( ریشه‌اش با اعماق زمین، با تنه و شاخه‌ و میوه‌هایش بخش میانی، ارتفاع و بلندی با نور و آسمان) می‌شود در اهمیت نگاه صادق‌زاده تامل کرد. چراکه وی درختی آهنی را از میان بستری که نماد خشک که نماد خشکی و تشنگی و برهوت است را نشان داده و یا سبز کرده است. 

اگر چوب‌ و تنه‌ی درخت خشک دیگری را هم به آن الصاق کرده، آن‌ها تنها توضیح مکمل و یا اضافه می‌باشد. چراکه درخت روییده صادق‌زاده از میان گل‌های رس خشک شده در سه ستون فاعل، نقش اصلی را ایفا کرده و می‌تواند بیان مورد نظر وی باشد. 

آهن که از ماهیتی سخت، تثبیت شده و صلب برخوردار است به عنوان درخت که بالندگی و میل و تکلیف به رشد و بالاروندگی آن امری بدیهی بوده خبر از انجماد زندگی دارد. شاخه‌های درخت نیز مفتول‌هایی هستند که در ارتفاعی معقول درخت را تداعی کرده و سنگ‌های متصل و آویزان از بدنه‌ نشانه و نقش میوه و ثمره پذیرفته‌اند. طنز و یا فریاد اعتراضی (نزدیک به پیرمرد باغ سنگی فیلم کیمیاوی) بر پختگی، فراوانی و حاصل‌خیزی امری دارد که جامعه با رفتارش خواسته یا نخواسته به آن خواهد رسید.

برای سازه حمید صادق‌زاده با لحاظ این امر که می‌شود اگزجره‌ای ملموس را در درختش دید، به علت روایت‌گری معناهای ضمنی و تداعی‌های مسجل و گاه فراموش شده می‌توان بیشتر به تماشا و تامل نشست و سخن گفت. اما در کلیت کلام هنرمند به واسطه‌ی اندیشه و احساس مجموع‌کننده اضداد و یا تشکیل دهنده پراکنده‌ها با اندیشه‌ی زیباشناختی است که آن‌ها ‌را در انگاره‌‌ای واحد ارائه می‌نمایاند. 

اثر صادق‌زاده اعتراضی بر خاموشی و پرسشی بر فراموشی و بی‌خیالی عصری است که شتاب بسیار برای ویرانی خودخواسته دارد. باید برای وی که گاهی با آثارش خستگی و رخوت را از چشم‌های ما می‌گیرد آرزوی موفقیت نمود.


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *