«خرافاتی» از جنس «طبیعت‌»

شعری معروف از «شیخ محمود شبستری» در «رساله‌ی گلشن راز» است، با زیبایی‌شناسی برگرفته از جنس طبیعت، که چینش «ارکان طبیعت» را زیبا، حکیمانه، و در مکان خود، هم‌چون «چرخ دنده‌های یک ساعت»، «خردمندانه» و «مقتدرانه» می‌داند.

«جهان»، چون: «زلف» و «خط» و «خال» و «ابرو»ست.
که هر «چیزی» به جای «خویش»،  «نیکو»ست.

دست کم از «قرون وسطی»، انسان درگیر انواعی از «خرافات»ست، حتی خرافاتی از جنس و نوع «طبیعت‌گرایانه» و «برخوردهای مغرضانه با حیات وحش».

به گونه‌ای که، در همان حوالی، گربه‌ها را «عامل جادو» می‌پنداشتند، از «برج و باروها» بزیر می‌انداختند، زنده زنده می‌سوزاندند، زنده بگور می‌کردند و این‌ها را نشانه‌های «فرار از جادو» می‌انگاشتند.

«مصریان باستان»؛ شاید یکی از سرآمدترین زندگی‌های رازآلود با طبیعت و حیوانات را داشته‌اند، اشکال هندسی و اعداد و نمادهای حیوانی در بسیاری از «تمدن‌های باستانی» به گونه‌ای شگفت‌آور با هم عجین شده‌اند.

«رومی‌ها»؛ از روی ناآگاهی، شب‌زیستی «جغدها» را عامل «پیش انداختن مرگ» و «شومی» می‌دانستند.

«مسيحيان»؛ «سگ سیاه» را عامل  «شومی و نحسی و مرگ پیش‌رس» فرض می‌کردند، و اگر سگی این‌چنینی، نزدیک خانه‌ی می‌شده، صاحب‌خانه، جانور «خون‌آشامی» را نزدیک خود فرض می‌نموده.

«چینی‌ها»؛ دچار خرافه‌گرایی در  فستیوال‌های هم‌چون «نائویو» می‌شوند، و برای رسیدن به «آرامش» در سال پیش روی‌شان، «گاوی عظیم‌‌الجثه» را به «دار» می‌زنند و با آفرينش مرگی دردآور و طولانی، سالی با آرامش‌ برای خویش دست و پا می‌کرده‌اند.

«ژاپنی‌ها»؛ برای رسیدن به «عالم روحانی» ، «توله خرس‌های قهوه‌ای» را از مادران‌شان جدا و نگهداری می‌کرده‌اند، گاها نیز زنان روستایی وظیفه‌ی شیردهی‌شان را برعهده می‌گرفته‌اند، تا در زمان مناسب، با ابزار خاص تیروکمان‌ مانند، «توله‌ی خرس»را از بین ببرند و اصطلاحاً به «نزد خدا» بفرستند.

البته در این میان ما ايرانيان نیز، بدور از خرافات نبوده‌ایم. مثلاً، فلان عضو فلان حیوان، را «خوش یومن»، فلان عضو را همراه «برکت، جوانی و سرزندگی»، فلان گوشت حیوانی را حاوی «سلامتی» و فلان اندام را حامل «خوش‌اقبالی چرخ و فلک» بر می‌شماریم.

آزار دهنده‌نیست؟! وقتی انسان، اشرف مخلوقات، کفتاری را بکشد، به گمان این‌که عضو تناسلی‌ش را عامل«خوش یمنی» می‌داند.

شاید باورتان نشود؛ وقتی بشنوید برخی هم‌نوعان ما، بر این باورند که، «گوشت خرس» و «مار» ، «ضعف قوای جنسی مردانه» را برطرف می‌کند.

شاید باورتان نشود؛ برخی از ما معتقد باشيم ، «آلت تناسلی کفتار ماده» ، بخت و «اقبال و خوش‌شانسی» به‌همراه می‌آورد.

شاید باورتان نشود، که برخی از ما معتقد باشیم: شکار «هدهد» باعث بوجود آمدن روزها و ایامی با خوش‌خبری همراه خواهد بود.

شاید باورتان نشود، که برخی از ما معتقد باشیم: «گوشت هوبره»،  «پرنده اندمیک بیابان‌های کاشان» که به شدت درحال انقراض و نابودی‌ست، برای «درد کمر» و «بواسیر» و «افزایش قوای جنسی» ، مناسب باشد.

شاید باورتان نشود، که برخی از ما معتقد باشیم: آوازهای زیبای «جغد»، که یکی از گونه‌های مهم شکارگر جوندگان و متعادل کننده گونه‌ای در طبیعت‌ست ، بالای سر درب خانه‌ی، باعث «شومی» و «نامبارکی» می‌شود .

شاید باورتان نشود، که برخی از ما معتقد باشیم: «دال سیاه»؛ که جزو پرندگان ‌ «شکاری»ست و از آن به عنوان «نگهبان پاکی‌ها» ، «بسیار شوم» باشد و «حامل نامیمونی»

دلال‌ها یا همان «کرکس‌»ها، که گونه‌ی نادر برای زیستگاه‌های طبیعی ایران، محسوب می‌شوند، بدلیل تغذیه از لاشه‌ی موجودات، و کاهش آلودگی، بعنوان «نگهبان پاکی» نام برده‌اند.

شاید باورتان نشود، که برخی از ما معتقد باشیم: «گوشت گنجشک‌ها»، باعث افزایش «محبوبیت مابین زوج‌های جوان» می‌شود، و یا «خرگوش‌ها» شوم‌اند و نامیمون.

کم نیست از این باورهای خرافه‌گونه‌؛ گوشت «تشی» یا همان «تکنه» خودمان، (بزرگترین عضو «خانواده جوندگان» ایرانی)، و «گراز» برای درمان «آسم»، مناسب باشند، و یا نگهداری «کبوتر» برای «دفع جن»


ولی شما، متأسفانه باور بفرمایید، هستند چنین افکاری مابین هم وطنان ما، افکاری اوهام و خرافه‌گونه‌ای، که گاهاً منجربه، حذف و «انقراض‌های شدیدی» در جوامع جانوری می‌شوند.

سطور بالا، فهرست کوتاهی از خرافات ما انسان‌ها‌ست، پیرامون حیات وحش؛ طبیعتی که ما نیز هم‌چون یک هوبره،تنها و تنها یک عضوش هستیم نه خالق‌ش.

«گرگ تاسمانی» یکی از گونه‌های جانوری بود که گاهاً به «شیطان تاسمانی»، نیز معروف بود، گونه‌ی که با خرافه‌پرستی انسان، به نابودی و حذف از طبیعت مبتلا شد. (1930 میلادی).

و ده‌ها مثال، از گونه‌های با ارزشی که طبیعت برای تکامل هریک میلیون‌ها سال، زمان صرف نموده‌است.

باور بفرمایید، «هوبره» ، «کفتار» ،  «خرس قهوه‌ای» ، «جغدها»، گونه‌های با ارزشی هستند که به قول «شیخ شبستر»، «خط» و «خالی» هستند که باید سر جای‌شان قرار بگیرند، تا این طبیعت زیبا و زیباتر شود؛

انقراض هریک، می‌شود،
طغیان دیگری،
انقراض پلنگ‌ها،
یعنی طغیان گرازها،
طغیان گرازها،
یعنی تجاوز به عرصه‌های کشاورزی،
زراعات
و باغات روستائیان.

بیاییم در کنار تمامی موجودات، با احترام به زمین، به حق و حقوق خودمان، قانع باشیم.

هیچ «عضو تناسلی کفتار ماده‌ای» باعث «خوش یمنی» بشری نمی‌شود،
باور بفرمایید،
هیچ ارتباطی مابین این دو موضوع نیست.

کفتارها «رفتگران طبیعت»ند؛
شاید به تعداد خیلی اندک، در منطقه حفاظت شده برزک-قمصر یافت شوند.
این از غنای ژنتیکی یک منطقه است که  «گونه‌های بالای هرم غذایی» در زیستگاه وجود داشته باشند.
این گونه‌ی با ارزش، با تغذیه از «لاشه‌های مرده‌ی حیوانات» و تمیز کردن طبیعت، به کاهش «میکروب» و «آلودگی بیماری‌ها مشترک انسان و دام» چه کمک‌های شایانی که نمی‌کند.

دیگر بس است،
این همه خرافات،
اين همه دست‌اندازی‌های خرافه‌گونه‌ به طبیعت!
دیگر بس است.

 

✍علی خالوئی کنشگر محیط زیست و لیدر طبیعت‌گردی کاشان


دیدگاه شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *