- شناسه خبر : 1608
به بهانه روز خبرنگار:
روزنامهنگاری درک جامعه با تمام وجود است
عبدالمجید رفیعی برزکی*- خیلی خوب است شبکههای اجتماعی فرصت حرف زدن فراهم کرده است. برای همه. همه میتوانند هرچه دلشان میخواهد بگویند. قبلاً که این شبکهها نبود دور هم جمع شده و حرف میزدیم یا اصطلاحاً اختلاط میکردیم. از هر دری میگفتیم. از سیاست، اقتصاد، تاریخ، علوم اجتماعی و مدیریت و هرچه به فکرتان برسد و نرسد به میان میآمد. اگر احیاناً از کسی خوشمان نمیآمد احتمالاً فحش و ناسزا میدادیم. یا این که دست انداخته و مسخره میکردیم. میگشتیم و میگشتیم تا چیزی، نقطهضعفی از زندگی شخصی و کاری و اجتماعی پیدا کنیم تا طرف را کوبیده و به قول خودمان سرجایش بنشانیم. بالاخره دنبال این بودیم از کسی که خوشمان نیامد، هجو کنیم. یعنی مثلاً یک چیزی از شکل و شمایلش بگوییم که طرف بدش بیاید و پی کارش برود؛ «چه بینی بزرگی دارد.» «گوش فلانی مثل آینه بغل خاور است.»، «کچل است»، « آباء و اجدادش فلانی بوده که فلان روز فلان کار را کرده است» و مواردی از این دست.
این روزها حرف و حدیث و اختلاطهای دورهمی، پاتوق عوض کرده است. در شبکههای اجتماعی جا خوش کرده است. باب سلیقهی هرکس مهیا است. تلگرام. اینستاگرام و بهتر از همه توئیتر. عیب و ایرادی ندارد. حرف است و حرف برای زدن است. طرف زیر کولر، در منزل یا محل کار نشسته است یک دفعهای چیزی به ذهنش میرسد، در کسری از ثانیه در شبکههای اجتماعی بارگذاری کرده و برای همه میفرستد. نیاز به فکر کردن هم ندارد. یک جمله یا یک کنایه و متلک و دور از جان شما خدای ناکرده فحش و ناسزا زحمت خاصی ندارد، به فکر همه میرسد.
شاید یکی از دلایل آن ریشه در وضعیت جسم و روان داشته باشد. روان که به واسطهی شرایط سنگین اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به هم ریخته است. به تبع آن تغذیه هم دگرگون شده است. شاید خودمان متوجه نشویم. اگر تغذیه مناسب نباشد حوصله مان به هیچ کاری نمیرسد. بیشتر به طرف کارهای سطحی و مقطعی روی میآوریم. پرسهزنی در شبکههای اجتماعی بهترین راه برای رهایی از این بیحوصلگی است. نیاز به تمرکز و تفکر و اندیشه ندارد. نگاه کردن به عکسها، مرور خبرهای کوتاه ، چتهای چند کلمهای با رفقا و رقبا در گروههای تلگرامی؛ همهی روز و شب ما را گرفته است. بیخبر از این که ریشهی مشکل جای دیگر است.
خلاصه از حرفهای یکی دو کلمهای و جملهها کوتاه چیزی گیر خودمان و جامعه نمیآید. وقت میگذرد ولی اثری ندارد. شاید فکر کنیم که شبکههای اجتماعی برای بلوغ و تکامل گفت و گو موثر بوده و به مرور نتیجه بدهد. شاید فکر کنیم از این طریق گفت و گوی فراموش شده را فراگرفته و به یاد آوریم. سعه صدر و بردباری تمرین کنیم. به همدیگر احترام بگذاریم. آسیبهایی ریز و درشت جامعه را رصد کرده به اشتراک بگذاریم و با همفکری و همافزایی راهحلی برای آن پیدا کنیم. ولی تجربه چند ساله اخیر شبکههای اجتماعی نشان داده است که این یکی از مظاهر تمدن غرب نیز نتوانسته است به ما کمک کند تا خودمان را پیدا کنیم. نتوانسته وسیلهای شود تا مشکلات اساسی که دیرزمانی است دامن ما را گرفته رفع کرده و به سرمنزل مقصود رهنمون شود. بلکه ما را به ورطه اقدامات لحظهای و کارهای سطحی و آنی کشانده است.
توهم دانایی را باعث شده است. فرصتی برای تسویه حسابهای شخصی ایجاد کرده است. حریمها و حرمتها را در هم نوردیده و سیل خانمان برانداز ناهنجاریهای اخلاقی به راه انداخته است. طبیعی است هرچیزی که به درستی از آن استفاده نشود اثر سوء خواهد داشت.
این صحبت بر اساس کار مطالعاتی و تحقیقات دانشگاهی نیست ولی چیز عجیب و غریبی و دور از واقعیت هم نیست. با اندک توجه به دور و اطراف و لایههای مختلف جامعه دست آدم میآید که اوضاع از چه قرار است. باید گفت وضعیت مطلوب و قابل قبولی نیست. خیلی کار سختی نیست. با چشم غیرمسلح مشهود است. به دور و بَرمان نگاه کنیم.
فاصله طبقاتی بیشتر شده است، افرادی نمیدانند با با پولهای بادآورده چکار کنند و کسانی نیز با سیلی صورت خود را سرخ نگاه داشته و به تکهای نان شب محتاجاند. فلان سرمایهدار و کارخانهدار که به واسطه بیثباتی بازار و رانتهای ریز و درشت اقتصادی به مکنت و مالی رسیده است برای مردم شهر بیمارستان میسازد تا خونی که ذرهذره از وجود مردم مکیده است در این مرکز به ظاهر خیریه بازگرداند. مسئول شهر دست به سینه در خدمت این کارآفرین خلاق است و من خبرنگار در پی انعکاس خبر آن بیقرار و دوانم. برای من فرقی نمیکند که از کجا آورده و چگونه آورده است که چنین بذل و بخشش میکند آنچه مهم است خبر کلنگزنی و افتتاح است تا هرچه زودتر به خبرگزاری و سایت خبری و نشریه و روزنامه رسانده و در گروهها و شبکههای اجتماعی بازنشر کنیم!
اگر فلان مسئول و رئیس اداره به جای این که حواسش به کار باشد به فکر نمای منزلش در خیابان فین یا امیرکبیر، بالای شهر یا نقاط خوش آب و هوا نباشد؛ ساخت و سازهای حاشیهای، غیرقانونی و بیمجوز از هر طرف سر در نیاورده و به هر سو کشیده نمیشود. کمیسیون ماده صد محل قانونی خرید و فرش بیقانونی نمیشود. آن وقت منِ خبرنگار به دنبال نقل قولهای همین مسئول سر از پا نمیشناسم؛ «وی گفت»، «وی افزود» و «وی اظهار داشت.»
مسئولی که دو دستی به پایهی میزش چسبیده است حتماً به خاطر دغدغهی خدمت به مردم است. شب تا صبح خوابشان نمیبرد که صبح زود خود را به سازمان یا اداره متبوع رسانده تا کار مردم را حل کند. گرهای از مشکل مردم گشوده و به رتق و فتق امور بپردازد. خیلیها برای تصدی پست و مسئولیت و جایگاه از همدیگر سبقت گرفته تا آسایش و راحتی خود را فدای خدمت به مردم کنند. ترجیح میدهند خودشان در سختی باشند. خانواده در رنج و عذاب ولی جامعه پیشرفت کرده و مردم بیش از پیش طعم خدمت و زندگی مناسب را بچشند.
این که مدرکگرایی روز به روز بیشتر شده است از دیگر مظاهر عصر جدید است. کسی که حقوق بیشتر از دو سه میلیون ندارد، هفتاد هشتاد میلیون خرج کرده است مدرک دکترا بگیرد تا در جلسهای بگویند از حضور آقای دکتر فلانی تشکر میکنیم. احیاناً اگر خبر یا مطلبی از ایشان در نشریه یا رسانهای درج شود تأکید میکند عنوان دکتر فراموش نشود. پیامک تبریک برای روز خبرنگار با عنوان دکتر فلانی ارسال میشود. فردی که مدرک دکترای خود را که با هزینهی هنگفت از فلان دانشگاه غیرانتفاعی یا دانشگاه آزاد گرفته است گرفته و نگرفته در کوی و برزن جار زده و اعلام عمومی میکند. منِ خبرنگار و روزنامهنگار برایم نگاه به دست آقای دکتر دارم تا هزینه رپورتاژ و گزارش آگهی را بذل و بخشش کند.
نمیخواهم و قصد ندارم روز خبرنگار را با بیان آسیبهای اجتماعی تلخ کنم. بیان چیزهایی که خیلی عادی و طبیعی جزء لاینفک زندگی روزمره ما شده است مثنوی هفتاد من کاغذ میشود. بیان آن در صورتی مناسب خواهد بود که با ریشهیابی و آسیبشناسی همراه شود. حرفهای تککلمهای و جملههای سرگردان جز آن که بر کدورتها و دلخوریها و سوءتفاهمها خواهد افزود دردی از جامعه دوا نخواهد کرد.
روزنامهنگار اگر روزنامهنگار است؛ شهروند خبرنگار نیست. به هر عنوان دنبال پول نیست. کاسب نیست. پی رانت و استفاده شخصی از فعالیت رسانهای نیست. دنبال عقدهگشایی نیست. دنبال مچگیری و کارهای سطحی نیست. دنبال من و من کردن نیست. دنبال به رخ کشیدن قدرت رسانه نیست. عاشق است. درد جامعه دارد. کمی از سطح به عمق آمده است. شاید نفس کم بیاورد. شاید به زحمت و سختی بیفتد ولی قسمتهای عمیقتر را دیده است. نمیشود کنار دریا نشست و از اعماق گفت. گاهی لازم است خود را به دل حادثه بزند. گاهی لازم است خود را به طرح و پروژهای گره زده تا از آن بگوید. گاهی لازم است خانواده و عزیزترین کسان خود را به سختی و زحمت انداخته تا جامعه را درک کند. یادمان باشد لازمهی روزنامهنگاری حس کردن جامعه با تمام وجود است.
روز همهی عاشقان مبارک.
* روزنامهنگار