- شناسه خبر : 19813
اندوه و افسردگی منتشر در نقاشیهای عباس خنجر – هشت چشمه مرداد ماه ۱۴۰۲
ساحت زیبایی محصول اندیشهی ارزش محوری است که در جریان خلق هر اثر سیر آموختهها و تجربیات کمال یافته که در مقام بیان، تکلیفی را الزام دیده رضایت و خرسندی خویشتن را همراه التزام بیانی دانسته است.
همواره تکلیف هنرمند بدون لحاظ التذاذ خویش و مخاطب که هر کدام سویهی جداگانهای دارند وفاداری و یا احترام به بیان زیباشناسی اثر میباشد. این نموده حاصل تجربهای است که علاوه بر هنر نزدیکی غیر قابل انکاری با فلسفه داشته و چشم و اندیشهی مخاطب را به افق فراتر اثر هنری معطوف میدارد.
گسترهای که گاهی میتوان آن را نتیجه و ثمرهی شهودی دانست که خود خالق اثر نیز در جریان خلق به کارکرد و یا حتا به چگونه رخ نمودش بیتوجه میباشد. به عبارتی معمولتر خلق اثر منتج از احساس نیازی است که از ناخودآگاه خالق در حیطهی خودآگاهی بروز و به ظهور رسیده و دست مخاطب را گرفته و جهانی دیگر، که هست یا میتواند باشد را به وی نشان میدهد.
جهانی که بعید و غربب نیست و موقعیتی است فراتر از واقعیت معمول، که بر اثر عادتهای همواره، گرد بیتوجهی و ندیدن اجازه به ذهن نداده دیده شود و مورد تحلیل، بررسی و پرسش قرار گیرد.
البته همواره اندیشه و یا تظاهرهای اندیشمندانهای هستند که خود را به هنر و ادبیات به صورت عام الصاق کنند. با این نکته که مستور مانی اندیشه در هر اثر نه الزامی آگاهانه است ونه تلاشی برای متفاوت نمایی بلکه ناشی از همان ناخودآگاه و یا آگاه پنداشتن خاص و عام در عرصه اندیشه میباشد.
در همین راستا بیان غامضی که عامدانه در پی ژرفناکی اثر باشد با اندک تاملی هرزهدرایی آن هویدا و آشکار میشود. در کلامی دیگر دشوارفهمی یا سختبیانی اثر نه تنها ارزشی محسوب نمیشود بلکه مشخصن ریزش مخاطب و سلب فردای اثر را در پی خواهد داشت.
مجموعهای از نقاشیهای عباس خنجر مرداد ماه در نگارخانه هشت چشمه بر روی دیوار رفت. خنجر دانشآموختهی نقاشی است که سالهاست به صورت مستمر برای بیان آنچه احساسش را به واکنش واداشته تلاش میکند.
از کارهای قبلی وی آشنایی و اشراف مقبول به طراحی، قدرت قلم، شناخت فضاسازی، توجه به موقعیت پلانها و بکراند اندیشه و تفکر در هر طرح و تاش، ممارست برای بیان خویشتن و دغدغه خود بودن را به یاد دارم.
آثار به نمایش در آمده در هشت چشمه اگرچه به انتزاعی قابل تامل میل یافته است اما بیتاثیر از جامعه نمیتوان قلمداد کرد. هرچند هنرمند جدا و تنها اما همواره در بطن اجتماع زندگی میکند و هرچه پتانسیل احساس و اندیشه وی اکتیوتر باشد تاثیرات پذیرفتهای که در آثارش خود را نشان میدهد تامل برانگیزتر بوده و ارتباط عام با آثارش سهلتر واقع خواهد شد.
فضای سرد منتج از خاکستریهای سربی و خاکستریهایی که در بعضی از تابلوها سویه تیرگی آن بیشتر در ذهن میماند، همراه با مکرر خطهای شکستهای که گاه اصرار بر نمود طبیعت دارد مبین فضای زندگی، اندیشهی نقاش و آنچه احساس وی را درگیر کرده میباشد.
شاید بتوان پارادوکس بارز در تابلوهای خنجر را نیز متاثر از چنان دریافت و چنین نمودی دانست. اگرچه گفته شده برای وصول اندیشه در آثار انتراعی و آبستره کمتر جزئیات مورد کنکاش قرار گیرد و بیشتر توجه به احساس و اندیشهای که هنرمند هنگام خلق با آن درگیر بوده مهم است.با منظور داشت رهیدگی هنر از قضاوت انتقادی و قطعیت مفهومی برای خوانش هر اثر ناگزیر توجه به نشانهها امری بدیهی میباشد.
خاکستری رنگی مدرن خوانده شده که خنثی بودن و بیعلاقهگی، بیطرفی و محافطهکاری در تصمیمها از آن منتج میشود. در این سیر تعریفها میتوان به افسردگی و غم نیز اشاره داشت. اما استفاده از متریال طبیعت و کویری که محل زندگی نقاش بوده و سرشار از نیرویی است که وی را به واکنش واداشته پارادوکسی به ذهن متبادر میکند تامل برانگیز، این امر با خطهای شکسته و تاشهای بریده بریده، فرود ناگهانی خطهایی که شکل تپه و رمل را مینمایاند، همراه رنگ سرد و خنثی خاکستریهایی که گاه با تهمایهی آبی، سربی تعریف میشوند آنهم با آسمانهایی که در بیتفاوتترین حالت و شکل نشان داده شدهاند پرسش شیرینی را در ذهن روشن میکند.
در این راستا خصوصن فرود یکباره و با شیب تند خطهای خنجر ذهن را معطوف به نقاشیهای استاد جلال شباهنگی میکند اگرچه وی در کلیت هر اثر هارمونی مفهومی خط و رنگ را رعایت کرده اما تضاد یا همان پارادوکس که در آثار خنجر خود را نشان داده ضمن آنکه بیانگر احساس تکلیف هنرمند و اندیشمندی آگاهانه در به تصویر کشیدن ساحت ناخودآگاهی است که همواره سخت و غامض میباشد، کد و یا هشدارهایی را به مخاطب عرضه کرده و ذهن بیننده را متوجه جایی و چیزی دیگری میکند که اگر ادامه یابد غمانگیز و وحشتناک خواهد بود.