- شناسه خبر : 7406
روز خبرنگاری دیگر
اندر وصایای طاووس در قفس
درست سال پیش همین روزها بود که نخستین یادداشتم را با عنوان«جهان تازه من» نوشتم.
آن روز برایم خبرنگاری عرصه نوظهورتری بود که جانم را سراسر شوق میکرد، گمانم سرم گرمتر بود سودایی شدهبودم پیش خودم خدارا میخواندم که الله اکبر، به موضع گرانمایه ای نشستهام که از آنجا قراراست جهان را زیروزبر کنم شهر را به تعالی برسانم؛ میخواستم زبان گویای دغدغه مندی ها و ید قدرتمند جنگیدن باناراستیها باشم!
دریغ از آنکه همیشه آنچه میاندیشیم فرسنگها با آنچه میتوانیم انجام دهیم فاصله دارد، زهی خیال باطل که تا آمدیم شمشیر زبان از نیام بیرون بکشیم از هزار موضع به ما تاختند که این حرف ها را نمیشود زد، تبعات دارد، فلان شخص شخیص آزرده میشود و اگر هیچکدام اینها هم نشود ورعی به گفتههایت نمی گذارند و سرخورده میشوی!
ابتدا به ساکن از این حرف ها آزرده میشدم و چون اسپند برسر آتش بالا و پایین میپریدم: که این چگونه سخنیست؟ ماهم اگر چیزی نگوییم که فاتحه شفافیت را باید خواند! اما بعدترها فهمیدم که تمام این حرف ها از سرخیرخواهی بوده و گویندگان دلشان به حال جوانیم سوخته!
میپرسید چرا؟ میگویند: تاریخ آیینه عبرت است، خدا میداند که چه حرف درستی میزنند باید دهانشان را پر از طلا کرد.؛ به مرور دیدم بیشتر دوستان خبرنگارم تهدیدشدهاند یا برایشان شکایت شده است غالبا به جرم تشویش افکارعمومی و زدن حرف حق! خوب خوشبختانه از آنجا که جرمی برای این عزیزان مغرض نمیشود اتفاق بدی برایشان نمیافتد بااین همه رفتن از این دادگاه به آن دادگاه اعصابی فولادین میخواهد که بنده فاقدش هستم.
حال عده ای برمن خواهند تاخت که از این سیا نماییها خسته نشدهای، این همه سوخته میکنی که چهشود؟ خوب راست میگویند. نباید آنقدرهاهم بد بین بود! عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو
در باب هنر دوستان مملکت دار باید بگویم: متاسفانه وجود کرونا امسال مانع آن شد که مسئولان محترم شهری آنطور که باید و شاید مراسمهای کلان بگیرند همه مارا به صرف میوه و ولیمه دعوت کنند و بعد با اتوکشیدهترین کتشان پشت تریبون حاضر شوند و سخنرانی غرا سردهند که آی مردم بدانید و آگاه باشید خبرنگاران رابط ما و شما هستند و مایه شفافیت امورند، ید یاری ده مسئولان هستند و زیبا گویی هایی از این دست و ما بالبخند تلخ روی لبمان تندتند خبر حرف هایشان رابنویسم و در دلمان آرزو کنیم کاش به حرف های خودشان ایمان بیاورند.
با وجود همه این محدودیت ها، دلسوزانه همیشگی شهر دست از تلاش برای شادکردن خبرنگاران برنداشتند، از دیروز صبح متنهای بلند بالا و شکیل ترین پیامها به دستمان رسید، بازهم از شهرشیشهای حرف زدند و حتی در جای جای شهر یک متر دریک متر بیلبورد زدند و به طور اختصاصی این روز را به خبرنگار فلان خبرگزاری تبریک گفتند، دم شما گرم،تمام قد سپاسگزارتان هستیم اما…
همانطور که ورد زبانتان است و خودتان خوب میدانید هرشهری که خبرنگارانش آزاد ترباشند فساد در آن کمتر است بیان حقایق و نقد بجا تنها موجب تعالی است به جان عزیزتان که به دنبال بیهوده گویی نیستیم، ما کفش های اهنیمان را به پاکردهایم سنگینی این کفش هارا با چاله کندن و سنگ انداختن جلوی پایمان دوچندان نکنید.
طاووس را هم اگر در قفسی کوچک و تنگ کنی هیچگاه نمیتوانی نظارگر رنگارنگی بال هایش باشی! چندان معتقد به تاریخ و مناسبات نیستم روزخبرنگار یا غیرآن جه تفائتی میکند؟ درب قفس هارا که بازکنید هر روز میتوانید شاهد زیبایی و رنگارنگی بالهای طاووس باشید و مات زیبایی آسمان صاف و آبی شوید.
الاایحال زیاده توقعی نیست تنها کمی مجال بیشتری بهمان بدهید و به دید محبت به حرف هایمان گوش دهید.
والسلام